سيده معصومه علوي

مقدمه
كاربرد هيجان ها در تعليم و تربيت و برنامه هاي يادگيري اجتماعي امري اجتناب ناپذير است. در دهه هاي اخير بر تأثير هيجان ها در كاركرد شخصيت، سلامت جسم و روان، روابط فردي و اجتماعي و بهزيستي تأكيد فراوان شده است. شناخت گرايان معتقدند كه هيجان ها را بايد كاملاً از تفكر جدا كرد. اما تجارب باليني امروزه حاكي از اين است كه تفكر خالي از هيجان فرايند تصميم گيري رضايت بخش را غير ممكن مي سازد. سالووي و همكاران(1995) معتقدند كه ما نمي توانيم هيجانات را سركوب كنيم؛ زيرا هر احساس و هيجان ارزش، معنا و پيام خاص خود را دارد و وظيفه ما كنترل آن ها است به نحوي كه بتوانيم توازني ميان تفكر و هيجان برقرار كنيم. عامل كليدي براي تصميم گيري مطلوب، شناخت احساسات خود و افراد پيرامون مي باشد و هر چه اين توانايي در فرد بيشتر باشد، اطمينان از صحت تصميم گيري او بيشتر خواهد بود.
پژوهش هاي متعددي نقش عظيم هوش هيجاني را در سلامت روان، روابط بين فردي، كنترل صحيح هيجان ها، بهبود عملكرد سازمان ها و به طور كلي در موفقيت فردي و گروهي مورد تأييد و تأكيد قرار داده اند. نكته اي كه در اين ميان كمتر مورد توجه قرار گرفته است، تأثير آموزش بر ارتقاء هوش هيجاني مي باشد. در اين بين مددكاران به اقتضاي وظايف شغلي خاص از قبيل ارتباط برقرار كردن با خانواده ها، كنترل و حل مشكلات آن ها، مديريت بحران و...، نياز ويژه اي به برخوردار بودن از مهارت هاي هوش هيجاني دارند. مددكاري شغلي است كه براي كمك هاي بيشتر معنوي به خانواده ها ايجاد شده است. نمونه ي بارز مددكاري و خدمات اين گروه در ارتباط با خانواده هاي معظم شاهد و ايثارگر است. مددكاران در كاهش آلام ناشي از داغداري، سوگ و استرس پس از ضربه ي خانواده هاي شاهد و ايثارگر نقش مهم و كليدي دارند. هوش هيجاني به مددكاران كمك مي كند تا آن ها ارتباط مؤثرتر و قوي تري با خانواده ها برقرار نمايند و در مواقع بحران همدلي بيشتر و صحيح تري با افراد داشته باشند. لذا اين پژوهش به بررسي اثر آموزش برهوش هيجاني مددكاران بنياد شهيد و امور ايثارگران استان گيلان مي پردازد. اهميت و ضرورت مسأله
هوش هيجاني مفهومي است كه رابطه در هم تنيده شناخت و هيجان را به خوبي پوشش داده و افق جديدي را در مطالعات اين حوزه گشوده است. از طرف ديگر، هوش هيجاني بر خلاف ضريب هوشي كه حتي با روند بلوغ فرد نسبتاً ثابت مي ماند، مي تواند افزايش يابد( لين، 2002). ادبيات موجود بر روشن سازي اثرات هوش هيجاني بر سلامت روان يا بر پيامدهاي شغلي از قبيل نگرش شغلي و عملكرد شغلي متمركز شده است. پيشينه نسبتاً كمي درباره اينكه چگونه هوش هيجاني به عنوان مجموعه توانايي هاي مرتبط به هم درباره مديريت هيجانات، افزايش مي يابد وجود دارد. تشريح هوش هيجاني به عنوان يك مجموعه توانايي هاي به هم مرتبط دليل مهمي براي آموزش و رشد آن مي باشد. اگر هوش هيجاني مجموعه اي از ويژگي ها و خصيصه ها مي بود، امكان رشد و افزايش آن از طريق برنامه ها و فعاليت هاي آموزشي وجود نداشت. اين مطلب مخصوصاً در مورد آموزش بزرگسالان صحت دارد( وونگ و همكاران، 2006).
مددكاران اجتماعي بنياد شهيد و امور ايثارگران به اقتضاي شغلي در ارتباط مستقيم با خانواده هاي شهدا و ايثارگران مي باشند، از اين رو نياز دارند كه شناخت درستي از عواطف شخصي، به كار بردن درست هيجان ها، برانگيختن خود و تسلط بر نفس، شناخت عواطف ديگران، هنر برقراري ارتباط با ديگران و مهارت كنترل عواطف ديگران داشته باشند كه اين ها مهارت هاي مرتبط با هوش هيجاني مي باشند.
فرضيه پژوهش
فرضيه پژوهش عبارت است از اين كه آموزش هوش هيجاني به مددكاران اجتماعي باعث افزايش آن در مددكاران مي شود.
روش نمونه گيري
افراد نمونه به روش تصادفي ساده از ميان كل مددكاران شاغل در بنياد شهيد و امور ايثارگران استان گيلان انتخاب شدند. تشكيل گروه آزمايش و كنترل نيز به صورت تصادفي صورت گرفته است. تشكيل گروه آزمايش و كنترل به صورت تصادفي، مانع از تأثير متغير هاي مشتبه كننده ناشي از نحوه انتخاب آزمودني ها مي شود. به همين ترتيب، چون تعداد برابر و ويژگي هاي آن ها مشابه است، متغير هايي نظير رشد و پختگي رواني و جسماني و رخدادهاي همزمان با اجراي تحقيق در هر دو گروه تأثير خواهند داشت و در نتيجه نمي توانند بر يافته هاي تحقيق اثر بگذارند.
ابزار اندازه گيري
مقياس رگه فراخلقي(TMMS): به عقيده ماير، سالووي و همكارانش افراد در توانايي توجه، پردازش و مديريت اطلاعات هيجاني از يكديگر متفاوت هستند. بر اين اساس سالووي و همكاران( 1995- 2002) به منظور سنجش تفاوت هاي فردي در هوش هيجاني مقياس رگه فراخلقي را تهيه كردند كه هوش هيجاني را در سه مؤلفه توجه هيجاني (مرحله درون داد)، تمايز هيجاني يا وضوح بخشيدن به هيجان ها(مرحله پردازش) و بازسازي هيجاني (مرحله برون داد) اندازه گيري مي كند.
اين مقياس يك مقياس خود گزارشي براي اندازه گيري هوش هيجاني است كه دو شكل 48 ماده اي و 30 ماده اي دارد. در اين پژوهش از فرم كوتاه آن استفاده شده است. ماده هاي اين مقياس در يك طيف 5 درجه اي از عمدتاً مخالف(0) تا عمدتاً موافق(4) طراحي گرديده است.

نتايج و يافته ها:
در اين بخش ضمن تأكيد دوباره بر فرضيه پژوهش، يافته هاي به دست آمده در مورد فرضيه، به تفضيل مورد بحث قرار
مي گيرد.فرضيه پژوهش اين بود:«آموزش هوش هيجاني به مددكاران اجتماعي باعث افزايش هوش هيجاني در مددكاران مي شود.» تحليل نتايج نشان داد كه بين دو گروه آزمايش و كنترل بين قبل و بعد از آموزش از لحاظ آماري تفاوت معني داري وجود دارد و آموزش به گروه آزمايش سطح هوش هيجاني را در مددكاران ارتقاء داده است. نتايج اين تحقيق همسو با يافته هاي دانشجو(1386) است كه نتيجه گرفت: آموزش مؤلفه هاي هوش هيجاني به شيوه گروهي باعث كاهش ناسازگاري زنان متأهل و افزايش ابراز محبت، همبستگي زناشوئي، توافق زناشوئي و رضايت زناشوئي مي شود.
اين مسئله از چند جهت قابل بررسي است. اول اينكه مددكاران حاضر در كلاس ها با مفاهيم هوش هيجاني آشنايي نداشتند و اين كلاس ها برايشان جذابيت خاصي داشت. دوم اينكه مددكاران كمتر با خانواده ها به مشاوره پرداخته و بيشتر به رفع مشكلات اداري و مادي آن ها مي پردازند، در صورتي كه در درجه ي اول كار يك مددكار همدلي و توجه به مراجعش مي باشد. بنابراين گروه آموزش با اشتياق كامل و نياز به دريافت اين مؤلفه ها به صورت آموزشي در كلاس ها حضور يافته و به مباحث توجه ويژه اي داشتند.
تفكيك خرده مقياس ها و تحليل آن ها به صورت مجزا نشان داد كه دو گروه در درجه ي اول بيشترين تفاوت را بعد از آموزش در خرده مقياس توجه هيجاني پيدا كرده اند و آموزش در اين بعد از هوش هيجاني بيشترين تأثير را داشته است. منظور از توجه هيجاني اين است كه فرد به احساساتش توجه كرده يا به آن ها فكر كند
گروه ها سپس در خرده مقياس تمايز هيجاني پس از اجراي متغير مستقل مطالعه شدند و آزمون تي مستقل نشان داد كه در اين خرده مقياس نيز دو گروه تفاوت معني داري از لحاظ آماري پيدا كرده اند. در تمايز هيجاني درجه اي را كه شخص قادر است بين هيجاناتش تمايز قائل شده و آن ها را شناسايي كند، سنجيده مي شود.
همچنين گروه ها در خرده مقياس باز سازي فرا خلقي مطالعه شدند اما آزمون تي مستقل تفاوت معني داري بين دو گروه آزمايش و كنترل پس از آزمون نشان نداد. باز سازي هيجاني به ارزيابي اين كه فرد چقدر در تنظيم خلق و بازسازي تجارب هيجاني منفي، خوب عمل مي كند مي پردازد.
مطالعاتي كه به صورت خاص آموزش مددكاران را براي ارتقاء سطح هوش هيجاني آن ها انجام گرفته باشد به دست نيامد. اگر چه گلمن (2000) از اصطلاح سواد آموزي هيجاني استفاده كرده و نتيجه گرفته است كه سطح هوش هيجاني با آموزش مي تواند تغيير يابد با وجود اين كمتر به مسئله آموزش براي افزايش هوش هيجاني پرداخته شده است، اما تحقيقاتي كه به طور گسترده به بررسي رابطه ي هوش هيجاني با متغييرهاي گوناگون پرداخته اند نقش با اهميت هوش هيجاني را آشكار ساخته اند. همان طور كه كروز(2004) طي پژوهشي در جهت مقايسه كفايت هاي هوش هيجاني در زمينه هاي مختلف و كشف تفاوت هاي جنسيتي به اين نتيجه رسيد كه محل كار و خانه دو زمينه مختلف براي مقايسه هوش هيجاني هستند و افراد در اين موقعيت ها بر حسب فرهنگشان، هوش هيجاني متفاوتي نشان مي دهند. همچنين مردان و زنان در مؤلفه هاي هوش هيجاني تفاوت معناداري نشان مي دهند. زنان در خانه و مردان در محل كار هوش هيجاني بالاتري نشان مي دهند. توجه به اين تفاوت ها بود كه آموزش به اين گروه خاص را پي ريزي كرد و محتواي آموزشي كه براي آن ها در نظر گرفته شده بود نيز محدود به موقعيت و تناسب كاري آن ها بود. نكته ي ديگر اين است كه دوره هاي توصيه شده براي ارتقاء سطح هوش هيجاني حداقل شش ماه تا يك سال مي باشند كه در گروه مورد آزمايش اين مدت به دو ماه تقليل يافته است و همين دليل مي تواند تبيين كند كه چرا گروه آزمايش در خرده مقياس باز سازي خلقي(باز سازي هيجاني) تفاوت معني داري نسبت به گروه كنترل نداشته است .
با وجود همه ي اين مسائل رشد گروه آزمايش در دو خرده مقياس از سه خرده مقياس رگه فراخلقي((TMMS نشان مي دهد كه آموزش هر چند كم در سطح هوش هيجاني اثر مطلوب مي گذارد و بر اصطلاح سواد آموزي هيجاني گلمن صحه مي گذارد. بر اين نكته نيز بايد توجه كرد كه سواد آموزي هيجاني اگر از سنين پايين تر شروع شود نتيجه بهتري خواهد داد؛ اما اين بدين معني نيست كه آموزش هوش هيجاني به بزرگسالان و به گروه هاي خاص نتيجه اي ندارد بلكه منظور اين است كه زمان بيشتر و حوصله و سعه صدر بيشتري بايد به كار گرفته شود
- پيشنهادات
با در نظر گرفتن رابطه موجود ميان مؤلفه هاي هوش هيجاني و موفقيت شغلي و اثري كه اين هوش در بهبود عملكرد مددكاران دارد، پيشنهاد مي گردد كه در آزمون انتخاب مددكاران اجتماعي، هوش هيجاني به عنوان يك عامل مهم در نظر گرفته شود.
با توجه به اين موضوع كه هوش هيجاني قابل رشد و پيشرفت مي باشد( گلمن، 2000)، توصيه مي شود از طريق تشكيل كارگاه هاي آموزشي، آموزش هوش هيجاني به مددكاران جدي گرفته شود.
پيشنهاد مي شود در صورت عدم امكان كلاس هاي آموزشي به صورت متوالي مؤلفه هاي هوش هيجاني به صورت مجزا و خرد خرد طي جلساتي آموزش داده شود.
به مدرسين محترم مددكاري پيشنهاد مي گردد با گنجاندن هوش هيجاني به عنوان بخشي از مباحث مورد نياز براي مددكاري، توجه به اين مهم را بيشتر نمايند.
از ساير مقياس هاي سنجش هوش هيجاني مخصوصاً ابزارهاي عملكردي براي ارزيابي هوش هيجاني استفاده شود.
پژوهش حاضر اثر آموزش هوش هيجاني را در مددكاران بنياد شهيد و امور ايثارگران استان گيلان، بررسي نمود. نياز است كه در اين رابطه پژوهش هاي بيشتري انجام شود تا بدين وسيله نتايج حاصل از اين پژوهش ها قابل تعميم باشد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده